پنج شنبه من و نمایشگاه قرآن

برنامه دیروز -پنج شنبه- من:

صبح زود خروس خون ساعت ۱ ظهر از خواب بیدار شدم. چون تا ساعت ۶ صبح با یکی از دوستام در بخش مغز و اعصاب یاهو مسنجر، داشتیم فعالیت میکردیم…بعد از اینکه بیدار شدم، طبق قانون نیوتن به سرعت نور دوش گرفتم و کارامو کردم و با دوستام به نمایشگاه قرآن رفتیم.

از اون اول که ماها وارد شدیم، اونجارو گذاشتیم رو سرمون تا اون آخر که تو مترو بودیم…دیگه چیزی نبود که ما بهش نخندیده باشیم. باور کیند حتی به جرز دیوار هم خندیدیم…طبق معمول، یه سری عکس هم گرفتم.

بهترین جای نمایشگاه غرفه سیما فیلم بود. یه سری از دکورهای فیلم یوسف رو آورده بودن اونجا. اما هر چی منتظر شدیم که ضلیخا رو هم ببینیم، نبود.

مرودی غرفه

 

پارچه نوشت سر در ورودی

 

روی این تخت یه عکس خیلی خوشمل انداختم، که متاسفانه نمیتونم بذارم اینجا. دیوونه رنگ قرمزش شدم.

تخت

 

اینم یه چیز تو مایه های آباژور یا لوستره، اما اون قدیم ندیما که وجود برق در حد یه شایعه بوده انگار با روغن کار میکرده

لامپ

 

اینم مثلا” شهر فرنگه!!!!

شهر فرنگ

 

تصویرایی از تظاهرات مردم در اوائل انقلاب رو نشون میداد.

1

 

عکسهای دیگه هم گرفتم اما چون تصاویر متحرک بودن، عکسها فلو شد.

2

 

این چوب کاری ها هم خیلی قشنگ بودن.

چوب کاری 1

 

باریکتر از مو بودن واقعا.

چوب کاری 2

 

توی این تابلو فرش رنگهای بسیار زیبایی کار شده بود.

تابلو فرش

 

این گلدون هم تماما از چوب درست شده بود.

گلدون چوبی

 

این یکی رو هم نفهمیدم منظورش چیه اما چون برام جالب و خنده دار بود عکسش رو گرفتم.

این چیه؟

 

اینجا هم بجای نمازخونه بیشتر شبیه درازگاه یا محفل تبادل نظر بود. گلاب به روتون چه بویی هم می اومد

درازگاه

 

این عکس رو هم قبل از افطار گرفتم. به اون خانومه که گوشه سمت راست هست دقت کینید.

روزه خوری؟!

 

اینم یه عکس از خودم

حودم

 

 

 

 

+ نوشته شده در ;جمعه بیست و دوم شهریور 1387ساعت;7:55 بعد از ظهر; توسط;papary; |;

این پست در جمعه, 12 سپتامبر 2008 ساعت 7:55 ب.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع روز نوشت هام, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

 

4 پاسخ به “پنج شنبه من و نمایشگاه قرآن”

  1. شیوا گفته :

    جمعه 22 شهریور1387 ساعت: 22:24

    همه ی عکسات خوشمل بودن عزیزم ولی من منظورتو ازون عکی آخریه نفهمیدم یعنی هرچی گشتم نتونستم پیدات کنم…. وقتی پشت دوربین وامیستی انتظار داری دیده هم بشی…؟ بعد تو اون نماز خونه فک کنم یه جریانات بدی داره اتفاق میوفته ها…. یه کم دیگه اگه وامیستادی میدیدی خودت….. راستی خصوصی یه چیزی بهت بگم…..

  2. ع س ل گفته :

    شنبه 23 شهریور1387 ساعت: 4:40

    اگر کسي گلي را دوست داشته باشد که تو کرورها و کرورها ستاره فقط يک دانه ازش هست براي احساس خوشبختي همين قدر بس است که نگاهي به آن همه ستاره بيندازد و با خودش بگويد " گل من يک جايي ميان آن ستاره هاست "

  3. ع س ل گفته :

    شنبه 23 شهریور1387 ساعت: 22:57

    پرده را می کشم
    می ترسم جای خالی ستاره ها در آسمان
    خرگوشهای خواب تو را بترساند
    بگذار این راز همیشه پشت پرده بماند!

    " ………"

    یک دنیا ممنون که سر زدی و لینکم کردی دوست چلچراغی من…..

  4. رفیق گفته :

    چهارشنبه 3 مهر1387 ساعت: 0:5

    سلام.
    عکسهای جالبی بود.
    به وب منم سر بزن.

    ….….