چندش

قبل از اینکه شروع کنم به نوشتن خواهش میکنم وقتی دارین این پستم رو می خونین یه ذره از قوه تخیل(Imagination) خوبی برخوردار باشین تا بتونین دقیقا” چیزی رو که من دیدم شما هم تخیل کنین.

یه آقایی رو با این نشونی ها تصور کنین:حدودا” ۶۰-۶۵ ساله…دندونای زرد…موهای حنا گذاشته چرب و چیلی…کیف دستی خاکستری رنگ پاپکو که البته رنگ و رو رفته هست…کت قهوه ای که آرنجش پاره شده یه کوچولو…پیراهن راه راه سفید و زرشکی…شلوار سرمه ای…کفش مشکی خاک گرفته با بندهای باز

حالا یه دختر جوان رو با این نشونی ها تصور کنین:حدودا” ۲۴-۵ ساله…موهای قهوه ای روشن…کیف مخمل،چرمی…پالتو بارونی مشکی…شلوار جین آبی تیره…چکمه پاشنه سه سانتی…یه ذره ته آرایش که البته زننده هم نیست…بوی عطر(فکر کنم Kenzo)…لاک صورتی کم رنگ…البته این رو هم اضافه کنم که این دختر خانوم به شدت سنگین بود،نه از این دخترای جلفو بیمزه.

جایی که این دوتا هستن:تو خیابون انقلاب دم باجه ATM بانک صادرات…دختر خانمه در حال پول گرفتن و آقا هم نفر پشت سری دختره که با نگاهش داشت دختره رو بیچاره میکرد و من و مامانم نفرات بعدی…

دختره که پول گرفت و کارش تموم شد،آقاهه گفت : ” این ورا محل کارته؟…با من دوست میشی؟… …من دقیقا” اینطوری شدم —–>مععععععععععععع….دختره فقط یه نگاه چپ چپ به آقاهه کرد و رفت… ای ی ی ی ی…آدم چندش…فک کن؟!!!

+ نوشته شده در ;شنبه یازدهم اسفند 1386ساعت;4:8 بعد از ظهر; توسط;papary; |;

این پست در شنبه, 1 مارس 2008 ساعت 4:08 ب.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع روز نوشت هام, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

 

2 پاسخ به “چندش”

  1. پویا گفته :

    شنبه 11 اسفند1386 ساعت: 16:27

    سلام
    ممنون میشم سر بزنی

  2. کاوه گفته :

    شنبه 11 اسفند1386 ساعت: 19:41

    خب مگه چه اشکالی داره. از قدیم گفتن دود از کنده بلند میشه