خواهر تیمور لنگم!

هیس س س س س س …!!! …وگرنه فرشاد جون میفهمه و …

انگار راستی،راستی،راستی تر یه چیزی شده پام…دیشب که با یه قرص مسکن نمیدونم چی چی تاااا صلات ظهر امروز خوابیدم(بازم خوابم میاد هنوز)،کلاس ملاسم که بیخیال شدم و نرفتم،کی به کیه اصلا”؟!… راهم که میرم دیگه رسما” جلوی مامان و غیر جلوی مامان،میلنگم.

بس که پام ورم کرده و رگهام بیرون زده،با چشم غیر مصلح هم میشه گولبولهای خونم رو که تو رگام حرکت میکنن،حاضر غایب کرد…خدابخیر کنه فردارو که دارم میرم حسن قلعه!!!

…راستی! تیمور لنگ رو میشناسی؟؟؟ من پریاشون هستم

اینم برای شیوا برای اینکه حرصشو در بیارم(فقط خدا کنه این پستم رو بخونه)،ببین چه عروس گلی دارین!!! قدرمو بدونین.…تازشم،تیمور رو میخواییم بفرستیم خونتون برای امر خیر!!!…قبلتو؟!

+ نوشته شده در ;دوشنبه ششم اسفند 1386ساعت;3:30 بعد از ظهر; توسط;papary; |;

این پست در دوشنبه, 25 فوریه 2008 ساعت 3:30 ب.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع روز نوشت هام, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

 

یک پاسخ به “خواهر تیمور لنگم!”

  1. شیوا گفته :

    سه شنبه 7 اسفند1386 ساعت: 0:7

    عزیزم تو این روزگار خشکسالی تیمور لنگ که سهله تیمور کور و شلو کچلم اگه بیاد قبلتو…….. اصلا حالا که اینطوره تا من شوور نکنم نمیزارم داداشه بیاد تورو بگیره……. همین که شنیدی….. به قول جنوبیا… خلاص…