ابراهیم رها و نامه یی برای سالار شهیدان

نامه يي براي سالار شهيدان
ابراهيم رها

السلام عليک يا اباعبدالله

من طنز مي نويسم. اما پيش تو مي شود حقيقت را بي خجالت اعتراف کرد که «کارم از گريه گذشته است بدان مي خندم.» يا حسين (ع) اي امام آزادي که به اندازه يک تاريخ هم شانه باشرف ايستاده يي، ما را درياب. من به قاعده توان اندکم، خنده قسمت مي کنم. نخواستم اين ستون حتي در اين روزهاي عزيز تعطيل شود که اين نذر من است يا حسين (ع). يکي قيمه قسمت مي کند، يکي شربت خيرات مي کند، يکي… من با اين دستان هميشه تهي لبخند نذري مي دهم. يا حسين (ع) ما را با رشادتت به شهامت خنديدن به تمام ظالمان تاريخ مهمان کن. اي عزيز فاطمه، آب، مهريه مادر توست؛ زلال، جاري، پاک، شفاف و روح بخش. من، اين کم ترين دوستداران تو، در اين نامه هاي گاه و بيگاه، به قاعده مقدورات، جان مي کنم که کمي شفاف کنم فضاي اطرافم را و کمي جاري باشم در بطن دردهاي تمام نشدني مردمم و… يگانه خواسته ام اين روزها از تو ي بزرگوار اين است که توانم بدهي تا نلغزم تا نترسم تا از صراط حق خارج نشوم تا… تا بتوانم کماکان بنويسم. يا حسين (ع) فردا تاسوعاست. اين روزها همه دست ها به دعا بلند است. ديده ام يا حسين ديده ام که در همين دسته ها و شيون ها و اشک ها و سوزهاي دل، از تو شفا گرفته اند. ديده ام، ديده ام يا حسين که با همين نذرها و خيرات ها از تو حاجت گرفته اند. من حاجتمند دست به دعا را، با تمام بار گناهان بسيار بر دوش، ببين، فرداي بهتر اين ملک، آينده روشن تر اين سامان، حاجت ديرپاي ساليان ما جماعت است، ما را شهامت بهتر شدن، ما را رشادت در راه حق گام نهادن، ما را دوري از بي تفاوتي، ما را جسارت ابراز حقيقت عطا کن. يا حسين (ع) به آرزوهاي ما، به افق پيش روي ما، لبخند ارزاني کن. ما در فضاي طنز زندگي مي کنيم اما نمي خنديم، خنده مهمان ما نمي شود يا حسين (ع) ما را تواني ده تا دردهاي کهنه مان، به دست خويش علاج کنيم و فرداهايي را شاهد باشيم که اگر به آسمان دوردست چشم دوختيم ببينيم که از اون بالا کفتري نمي آيد،

Postkhoone@gmail.com لینک به روزنامه اعتماد ،پنج شنبه مورخ 27 دی ماه 1386


نامه ای که خوندی یکی از نامه های هر روزه ابراهیم رها(!) در ستون ” پست خونه ” تو صفحه آخر روزنامه اعتماد هست.رها طناز سیاسیه.من از دیوونه های کارهای رها هستم. اگر یه شب پست خونه رو نخونم جدی تا صبح راحت نیستم. نامه امروز رو که می خواستم بخونم ، تیترش رو که دیدم اول تعجب کردم که چی میتونه نوشته باشه برای امام حسین؟! اما وقتی به اونجایی رسیدم که گفته بود : ” … من با اين دستان هميشه تهي لبخند نذري مي دهم. ” ، یه جوری شدم.مو به تنم سیخ شده بود. نامه رو شاید 20 بار خوندم و هر 20 بار این حال شدم.

 

+ نوشته شده در ;پنجشنبه بیست و هفتم دی 1386ساعت;0:15 قبل از ظهر; توسط;papary; |;

این پست در پنج‌شنبه, 17 ژانویه 2008 ساعت 12:15 ق.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع روز نوشت هام, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

 

Comments are closed.