کلیسا

امروز کلا” بیخیال درس و مرس شده بودم و بالاخره از در خونه بیرون رفتم(این شکلکه یعنی اینکه بال درآورده بودم).خیلی ی ی هم بهم خوش گذشت.اول قرار بود با یکی از دوستام(آخه چقدر فوضولی تو؟یکی از دوستام یعنی یکی از دوستام  دیگه) بریم جایی اما نشد،در نتیجه برنامم رو با برنامه مامانم هماهنگ کردم و با اون رفتم.اما چشت روز بد نبینه.۱۰۰ تا که کمه، ۱۰۰۰ بار ذکر غلط کردم به افتخار جمع،با خودم گفتم.بس که هوا سرد بود منجمد شدم کلا”. حوس آتیشهای جهنم رو کرده بودم. 

اما یه جایی رفتیم که خیلی دوست دارمش.رفتیم کلیسا.همیشه میریم کلیسایی که توی کریم خان،نبش ویلا هست،کلیسای حضرت مریم.

حضرت مریم و حضرت عیسی

متاسفانه از داخل کلیسا اجازه نمیدن هیچ عکسی گرفته بشه مگر اینکه اجازه نامه کتبی و رسمی داشته باشی.

.ساختمان کلیسا

 این سه تا عکس رو از بیرون گرفتم.بالاخره به قول قدیمی ها ” کاچی بعضه هیچی” . درب ورودی کلیسا

یکی دوماهی میشد که نرفته بودم.آخرین بار قبل از اینکه پام رو برای بار سوم گچ بگیرم رفتم.تو این مدت دلم پر میزد که برم اما نمیشد خب.امروز که رفتم حسابی ذوق کرده بودم.خدارو شکر خلوت هم بود.شلوغ که باشه نمیشه درست تمرکز کنم.

یه خانومه اومده بود که طفلکی همش گریه میکرد.نمیدونم چی شده بود براش،اما وقتی دیدم اونطوری داره گریه میکنه از عیسی خواستم که بهش کمک کنه.

وقتی رسیدم خونه از بس که صورتم یخ زده بود همش حس میکردم که بینی و لبم،خشک شده و داره میافته.سوز گدا کش که میگن واقعا” امروز میومد.بیچاره اونایی که سرپناه ندارن…خدایا بهشون رحم کن.

+ نوشته شده در ;سه شنبه هجدهم دی 1386ساعت;7:51 بعد از ظهر; توسط;papary; |;

این پست در سه‌شنبه, 8 ژانویه 2008 ساعت 7:51 ب.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع روز نوشت هام, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

 

یک پاسخ به “کلیسا”

  1. کاوه گفته :

    چهارشنبه 19 دی1386 ساعت: 14:6

    سلام

    از جلوی این کلیسا خیلی رد شدم. یه بار که درش باز بود دزکی یه دیدی هم داخلش انداختم.

    در کل معتقدم اگه آدم واسه دیگران دعا کنه، خواست خودش زودتر برآورده میشه بدون اینکه حتی اون به زبون بیاره

    شاد و موفق باشی