مشترک مورد نظر در دسترس نبود

امروز که تو مترو بودم یه چیزایی دیدم که از یه طرف خندم گرفت بود و از طرفی هم داشتم بالا می آوردم…البته گلاب به روتون..دلتون نخواد.

از امام حسین که سوار شدم یه آقاهه نشسته بود جلوم. یه لحظه که چشمم افتاد بهش دیدم که دستش روی دهنشه. بیشتر که دقت کردم دیدم نه بابا دستش زیر بینیشه. پیش خودم فکر کردم که شاید صورتش رو تکیه داده به دستش( من چه سادم). دیگه نگاهش نکردم. اما انگار هی یه چیزی میگفت که نگاهش کنم. بالاخره مجبور شدم نگاهش کنم دیدم که دستش رو برده تو بینیش.دیگه تا صادقیه نتونستم نگاهش کنم.

از شانس گند من، که اگر یه ذره تو این موارد شانس داشتم میشدم شمسی خانم، بازم تو ایستگاه صادقیه نزدیک من بود. من نشسته بودم و اون ایستاده بود. نگاهش که کردم دیدم به به تا زانوش رو برده تو دماغش و داره شماره میگیره. نمیدونم اشغال بود یا اینکه مشترک مورد نظر در دسترس نبود که اونطور با حرارت داشت اون کارو میکرد.اونجا هم که هرکی هرکیه و دیگه کسی حواسش به دیگری نیست. از یه طرف می خواستم پاشم بزنم تو سرش اما حیف که نمی تونستم. از یه طرفی هم ….نمیدونم چی. اما خیلی دلم میخواست که بشینم و نگاهش کنم ، ببینم که آیا بالاخره مشترک مورد نظر در دسترس شده بود یا نه؟ حیف که زودی قطار اومد و مجبور شدم سوار بشم.

+ نوشته شده در ;چهارشنبه سی ام آبان 1386ساعت;11:20 بعد از ظهر; توسط;papary; |;

این پست در چهارشنبه, 21 نوامبر 2007 ساعت 11:20 ب.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع روز نوشت هام, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

 

Comments are closed.