امروز ،دیروز، پریروز

این رو همین اول بگم که این پست رو دارم جمعه شب به نقل قول از پنج شنبه شب مینویسمش.( فهمیدی خدایی چی گفتم؟؟؟؟؟؟)

 

گاهی روزا برام خیلی خوبه و از یه طرفی هم خیلی بد. امروز هم از اون روزا بودش.اولش خیلی خنده دار بودش برام. پریروز یه کتاب خریدم بنام ” عطر سنبل ، عطر کاج ” نوشته فیروزه جزایری دوما . خیلی ی ی ی ی ی ی خیلی تر خنده داره . صبح ساعت ۸:۳۰  که تو مترو بودم و می خوندمش حسابی خندم گرفته بودش و طبیعی هستش که  همه آدمها خداروشکر، اون موقع  بیدار بودن و کسی تو چرت نبودش. با اینکه سرم به خوندنم گرم بودش اما کاملا” حس میکردم که وقتی بهم نگاه میکنن ، انگار دارن به یه سیرک متحرک نگاه میکنن. اما به قول آمریکایی ها ?? Who Cares ( یعنی کی اهمیت میده ؟؟) کتاب رو عشق است.

دانشگاه که رسیدم یه سر گروهمون زدم که دیدم با معدل ۱۸:۳۰ توی کل گروهمون نفر دوم شدم و میتونم ار ۲۰٪ تخفیف که در حکم کارت صد آفرین هستش، استفاده کنم. البته اینم باید اضافه کنم که خیلی خر کیف بودم.

بعد از این خواهرم مسج زدش که دارن میبرنش اتاق عمل. فکرم حسابی بهم ریختش و دیگه اصلا” حواسم به دورواطرافم نبودش.انگار که قرار بودش منو ببرن اتاق عمل، همه جونم درد میکردش.

سر کلاس شرکتها اصلا” حواسم به موبایلم نبودش که زنگش رو قطع کنم. الان که دارم اینون مینویسم خیلی لجم میگیره. همکلاسی های تنبل !!! ( تو بخونش تنگ نه) من زورشون میادش عین آدم بیان سر کلاس ، وقتی تو سر کلاس نشستی هی زنگ و مسج میزنن که استاد اومده یا نه؟؟ چی کار داره میکنه؟؟ اینجاش خیلی برام دردناکه. استادم من و از کلاس انداختش بیرون. البته بازم خداروشکر که فقط مسئله حل میکردش و منم همه رو حل کرده بودم.بچه هایی که سرکلاس بودن میگفتن که حذفت کرده اما از خودش که پرسیدم میگفتش نه خانم …نگران نباشین اما یادتون باشه که دیگه زنگتون رو قطع کنین.حالا هفته دیگه معلوم میشه که حذفم کرده یا نه.

الانم اومدم بیمارستان و موندم پیش خواهرم. یه خانمه از چنتا اتاق اونور تر هی داره جیغ میکشه، میگن زایمان طبیعی داره. اما خیلی بدجور جیغ میکشه طفلکی.آخه یکی نیست بگه بابا جون بچه واسه چی میخوایین؟؟؟ مگه شماها چه گلی به سر مامان و باباهاتون زدین که حالا بچه شما بخواد همون گل و بزنه؟بیکارن ملت به خدا.

راستی؟!! از خبرهای روز چهارشنه هم بگم. دیروز ADSL قطع بودش و منم که اصلا” حوصله نداشتم که سیم تلفن رو از مودم ADSL جدا کنم و بزنم به پشت Case نشستم سر درس و مقشام . در همین حین هم جواب مسج دوستم رو دادم ، اما نه از گله گذاری، خیلی خوب و مثل همیشه.( مگه فوضولی که همیشه ما چی میگیم به هم؟؟؟؟). عصری که شبکه درست شدش و تو نت اومدم و Mail Box ام رو باز کردم دیدم که ………… برام یه ایمیل زده و از عکسهای خودش فرستاده. منم که خرکیف، لا اقل اگر خودش نیستش اینجا، میتونم عکسهاش رو ببینم. امروزم که بهش مسج زدم که خواهرم رو دارن میبرن اتاق عمل و میترسم حسابی ، دعا کن براش ، جواب دادش که : ” سلام ، ترس نداره، ایشالا خیلی زود تموم میشه و میاد بیرون بسلامتی. الکیم شلوغ بازی در نیار و بجاش فکرای خوب کون و دعا کن درد بعد عملش کم باشه .”

وای خسته شدم بس که نوشتم. کاش میشدش همه اینارو حرف بزنم……و این بودش انشاء من در مورد خبرهای امروزم و دیروزم.

+ نوشته شده در ;جمعه یازدهم آبان 1386ساعت;9:53 بعد از ظهر; توسط;papary; |;

این پست در جمعه, 2 نوامبر 2007 ساعت 9:53 ب.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع روز نوشت هام, روز نوشت های دانشگاهیم, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

 

Comments are closed.