مهمان عزیز….. خودم.

روزایی که دارم میرم دانشگاه و توی مترو هستم خیلی فکرا میادش تو ذهنم و خیلی چیزا میبینم که دلم می خوادش همون  موقع ثبتش کنم اینجا…اما از اونجایی که نمی تونم لپ تاپم رو با خودم ببرم(دروغ ۱۳) مجبورم که فقط خودم بهشون فکر کنم و خودم هم با خودم یه میزگردی یا اگر گردش نبود یه میز مستطیل بذارمو در نهایت خودم به یه جمع بندی برسم و اگر دیگه کار خیلی ی ی  بالا گرفتش یه جوری مجبورم با خودم کنار بیام دیگه.

یه راهی هم هستش که میتونم همون موقع فکرهام رو ثبت کنم..میتونم بنویسمشون اما از اونجایی که آدمها خیلی فوضولن و چشمشون همه جا کار میکنه و اکثرا” هم همه از روی نوع دوستی فقط حواسشون به نفر کناریشونه نمی تونم این کارو انجام بدم. اگرم بخوام که به فینگلیش بنویسم به لطف SMS که همه دیگه ماهر شدن تو خوندنش- حتی بیشتر از فارسی-بازم نمی تونم این کارو انجام بدم و در نهایت بازم میرسم به همون میزگرد یا مستطیل با مکعب خودم با حضور مهمان عزیز….. خودم.

+ نوشته شده در ;شنبه چهاردهم مهر 1386ساعت;0:58 قبل از ظهر; توسط;papary; |;

این پست در شنبه, 6 اکتبر 2007 ساعت 12:58 ق.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع روز نوشت هام, روز نوشت های دانشگاهیم, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

 

Comments are closed.