همیشه هر چیزی که اتفاق می افته حتی مرگ بازم به خیر و صلاحمون هستش

دیروز قرار بودش که با تیم پزشکی مشورت کنند که ببینن برای عمل باید چی کار کنن.

دکتر گفته بوده که مراقبتهای بعد از عمل مهمتر از خود عمل هستش و به همین خاطر چون تعطیلات ۱۴ و ۱۵ خرداد نزدیکه و ممکنه که کادر بیمارستان درست سر کارشون نباشن وقت عمل رو برای روز ۱۶ خرداد گذاشتن.

از وقتی که اون غزل حافظ رو خوندم خیلی آروم شدم.دیشب دیدمش …با اینکه میگفت و میخندیدش اما ته قیافش غم داشتش. میدونم که براش خیلی سخته این روزها.بهش گفتم که : ناراحت نباش…البته میدونم که این حرف حرف همچین جالبی نیستش که دارم بهت میگم مخصوصا” توی این شرایط اما توکلت رو از خدا نگیر. هر چیزی که به خیر و صلاحمون باشه خدا برامون پیش میاره.

یه وقتایی میشه وقتی یه چیزی برام اتفاق می افته و ازش ناراحت میشم با خدا دعوام میشه( مگه چیه خوب؟؟؟من با خدا خیلی راحتم و ازش رودروایسی ندارم) اما بعدش که آروم میشم و به ماجرا از بالا نگاه میکنم میفهمم که اون چیزی که اتفاق افتاده برام واقعا” به خیر و صلاحم بوده. نمونش همون روزی که پام توی مترو اون طوری شدش تا چند روز اول خیلی ناراحت بودم و همش میگفتم که چرا باید من اینطور بشم؟؟؟؟ اما کم کم که گذشتش فکر کردم و دیدم که اگر اون روز پام اونطوری نمیشدش و میرفتم شاید توی خیابون یه ماشین بهم میزدش و خیلی راحت میمردم. پس همیشه هر چیزی که اتفاق می افته حتی مرگ بازم به خیر و صلاحمون هستش.

حرفام شاید یه ذره این موقع که میخونیشون خنده دار باشه برات اما اگه خودت توی اون موقعیتش واقع شده باشی میبینی که درست میگم.

+ نوشته شده در ;سه شنبه هشتم خرداد 1386ساعت;10:1 بعد از ظهر; توسط;papary; |;

این پست در سه‌شنبه, 29 می 2007 ساعت 10:01 ب.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع روز نوشت هام, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

 

Comments are closed.