ای دیوونه!!!!!

ما یه خانم استاد ریاضی داریم که واقعا” نوبره توی درس دادن. اول که تا میادش سر کلاس هنوز کیفش رو نذاشته ماژیکش رو حاضر کرده و میره سر اصل مطلب.

ماها هم که یکی از یکی دیگه خنگتریم توی ریاضی و اصلا” نمیفهمیم،وقتی ازش سوال میکنیم که مثلا” این چیه ؟ جواب میده که خودتون باید بدونین و من نباید بهتون بگم.دردسرتون ندم یه طوری درس میده که ماها فقط بر و بر نگاه میکنیم و آخرش عین قل مراد فقط میگیم ها!

این استاد ما هم اصلا” عادت نداره که بخنده و همیشه انگار برنامه صبح گاهیه خیلی خشک هستش.این مدت هم که من پام اینطوری شده و نمیتونم درست راه برم هر جلسه احوال ام رو میپرسه و برام آرزو میکنه که زودتر خوب بشم.(اونوقت این همه هم شت سرش حرف میزنم من)

دیروز که اومدش و درس دادش،نمیدونم آفتاب از کدوم طرف دراومده بودش که مهربون شده بودش و کلی میگفتش و میخندیدش ماها هم بازم مثل قل مراد فقط میگفتیم هااا!!! ( اما این دفعه از تعجب). نمیدونستیم که بخندیم یا نه

وقتی کلاس تموم شدش و داشتیم می اومدیم بیرون یهو دیدم یکی اومدش جلوی من و بهم گفتش : میدونی که چاره اینی که زودتر خوب بشی چیه؟؟سرم رو که بالا کردم دیدم که استاد گرام ایستاده. جواب دادم : نه استاد ؟! گفتش که اگر دوتا پاچه  تروتمیز با آبلیمو بخوری تا هفته دیگه خوب میشی. منو میگی یهو گفتم : ای ی ی ی ی من از هرچیزی که مربوط به گوسفند میشه بدم میادش و متنفرم. ای ی ی ی …یهو استاد گفتش:ای دیوونه!!!!!( <---- این منم)اشتباهت همینه دیگه.....من و دوستام مونده بودیم که این حرف رو کی زده؟ من گفتم؟تو گفتی؟اصلا" من کیم؟اینجا کجاست؟

وقتی استاد رفتش به دوستام گفتم که فکر کنم جلسه بعدی که بیادش سر کلاس به من میگه : چططوری رفیق؟ بیا بریم بوفه یه نسکافه ای چایی چیزی بزنیم .تازه …(!)بسوزه اینطور که پیش میره من پایان ترم رو هم پاس کردم و به سلامتی میرم به جام جهانی

از هر کسی انتظار داشتم اینطوری حرف بزنه بغیر از استاد گرام.

+ نوشته شده در ;جمعه چهارم خرداد 1386ساعت;3:12 قبل از ظهر; توسط;papary; |;

این پست در جمعه, 25 می 2007 ساعت 3:12 ق.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع روز نوشت هام, روز نوشت های دانشگاهیم, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

 

Comments are closed.