سوتی …از اون بداش هااا

چهارشنبه 23/12/85
امروز سر کلاس اصول حسابداري کلي خنديديم

استاد داشتش از همه درس ميپرسيدش…من که از بس خونده بودم (در اصطلاح خر زدن ميگن بهش…جهت اطلاع رساني اينو گفتم)ديگه همه چيزو با هم قاطي ميکردم…اگه استاد ازم سوال ميکردش اسمم رو جاي جواب بهش ميگفتم

استادمون يه شماره ميگفتش و بعد از توي ليستش اسم اون بخت برگشته ( شايد برنگشته… رفته باشه) رو ميخوندش و ازش سوال ميکردش. تا يه شماره رو ميخواست بخونه درجه تب همه ميرفتش روي 1300 .
يه شماره اي رو گفتش و اسم يکي از پسرها بودش. اون پسر فورا” گفتش: استاد من شاگرد جديد هستم و هفته پيش نبودم جزوه ها رو هم ندارم!!! استاد جواب دادش : اگر هفته پيش شما نبودين و شاگرد جديد هستين چطور ممکنه که اسمتون توي ليستي که خود شماها نوشتين باشه؟؟؟
بيچاره نتونستش استاد رو بپيچونه و يه منفي گنده( اين هوا)گرفتش ..اما ماها کلي خنديديم و اونم جلوي ما جمعيت دخترها(نسبت 37 به 7 )يه سوتي که داده بودش هيچ، کلي هم ضايع شدش و تا  آخر ساعت بيچاره شده بودش سوژه

+ نوشته شده در ;پنجشنبه بیست و چهارم اسفند 1385ساعت;1:56 قبل از ظهر; توسط;papary; |;

این پست در پنج‌شنبه, 15 مارس 2007 ساعت 1:56 ق.ظ ارسال شده است و مربوط به موضوع روز نوشت هام, روز نوشت های دانشگاهیم, نوشته هاي قديم پپري در بلاگفا. می باشد . شما می توانید با RSS 2.0 نظرات این پست را دنبال کنید.
Both comments and pings are currently closed.

 

Comments are closed.